لذتِ کودکانه

چقدر کلمه، چقدر فکر... از کجا باید شروع کرد به خواندن؟ چگونه؟ با چه انگیزه ای؟

خب شروع تابستان آدم را وا می دارد که از نو شروع کند. حالا یکی می خواهد بنویسد، یکی می خواهد مهارتی یاد بگیرد و ... . جالب است که در اغلب مواقع هم به شکست منجر می شود. لااقل برای من که اینگونه بوده است. وسوسه ی صفر کردن ساعت در ذهن ما حک شده انگاری. این وسوسه و وسواس رند کردن زمان باعث می شود زمان های زیادی را تلف کنیم. "بزار از اول عید!" ، "بزار روز تولدم به بعد!" "ساعت پنج شه شروع می کنم." و این امری فراگیر است.

با تمام مضرات این وسواس، من نیز حالا می گویم قرار است با تابستان چه کنیم؟

نوشتن بیشتر؟ آری. بازگشت به معماری؟ آری. و این الاکلنگ چندکارگی هم که همیشه گریبان من را گرفته است.

زمانی تابستان لذتش بیشتر بود. چون مدرسه بود. دانشگاه بود. حالا که خدمت سربازی هم تمام شده دیگر فرقی بین تابستان و زمستان نیست. جز گرما! تمام سال زندگی است و این زندگی چندان زیبا نیست. قبلا آدم فکر می کرد تابستان یک هدیه است که به سخت کوشی در سه فصل تحصیلی به تو هدیه می کنند. هرچند در دانشگاه تحویل پروژه ها تا اوایل تابستان همچنان ادامه داشت. ولی آن رهایی پاسخگو نبودن به هیچ احدی لذتی عجیب داشت. هیچ کس هم یقه ات را نمی گرفت که چرا کاری نمی کنی؟

حالا این اولین تابستان است که نه مدرسه دارم، نه دانشگاه و نه خدمت سربازی. و همین ترسناک ترش می کند. چون دیگر معنای تعطیل بودنش زیر سوال رفته و هر روز باید خودم را مجبور به سخت کار کردن کنم.

شاید اگر بخواهم بهتر بگویم قدمی است به حرفه ای شدن. هنوز مسیر کمی مه گرفته است ولی آن انگیزه اولی که ناشی از رند شدن زمان است مرا به پیش می برد. و خوب می دانم که این انرژی دوام زیادی نخواهد داشت. پس باید کاری کرد.

این که به نوشتن شبانه در اینجا وفادار بمانم شاید قدمی مثبت باشد. شایدم نه. چون هنوز برای خوانده شدن نمی نویسم. با اینکه زمانبندی امروزم در عملی کردن خیلی از برنامه ها شکست خورد، باز هم روز بدی نبود برای انجام کارهای تلنبار شده. دیگر وقتی آدم از وضع کشورش قطع امید می کند بهتر است فقط به خود بپردازد و تا زمانی که امید به خود وجود داشته باشد می شود به این نوشتن های کوتاه در اینجا ادامه داد.

ترسی که وجود دارد این است که فصل آغاز شده و لذت رند شدن سال تا سه ماه دیگر نمی آید. قطعا اول پاییز هم با دیگر روزها متفاوت خواهد بود. ولی حالا که بازی شروع شده باید با انرژی ادامه داد. تابستانی که انگاری هیچی سرجایش نیست به جز کرونا و این زندگی را طبیعتا سخت تر می کند.

طوفان های نسل من یک به یک می آید و شاید رند شدن زمان هم گاهی خاصیت خود را از دست بدهد. مثل زمانی که منتظر پایان سال 98 بودیم تا بلاهای کمتری از گذشتن سالِ نحس نصیب ما شود، ولی حالا به کودکانه بودن آن خیال لبخند تلخ می زنیم.

زمان نحس نیست و رندشدنش لذت کودکانه ای است که در خلوت ممکن است به ما کمک کند تا انگیزه بگیریم. ولی با گذشت زمان و به راه افتادنمان آن لذت کودکانه از بین می رود. چون ما بزرگ می شویم.  

عمران تحریری
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به سراغِ من اگر می‌آیید
پشت هیچستانم.